از نهضت سواد آموزی تا دفاع از خاک میهن، شهیدی که معلم عشق شد
به گزارش مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش؛ روایت؛ روایتِ عاشقی است؛ روایتِ پروانگی؛ روایتِ انسان های صادقی که همین چند صباح پیش در کره خاکی می زیستند و توانستند تا آسمان ها پرواز کنند.
روایت انسان هایی که زمانه شان را شناختند؛ فهمیدند چه راهی را باید در زندگی طی کنند و کاری کردند کارستان؛ تا برای همیشه و با وعده الهی، زنده باشند و در پیشگاه خدایشان روزی بخورند...
روایت قِصه این هفته ما؛ روایتِ مردی از تبار عاشقان آل الله استان زنجان است ...
شهید فرید دارایی بیست و هشتم بهمن ۱۳۴۱، در شهرستان زنجان به دنیا آمد. پدرش مرتضی قلی، در سازمان آموزش و پرورش کار می کرد. تا اول متوسطه درس خواند. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. شانزدهم اسفند ۱۳۶۲، در جزیره مجنون عراق بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. پیکر او را در مزار بالای زادگاهش به خاک سپردند.
این شهید والامقام؛ سومین و آخرین فرزند خانواده در ۲۸ بهمن سال ۴۱ در یکی از شب های ماه مبارک رمضان به دنیا آمد.
دوره ی ابتدایی را در دبستان دکتر خانعلی و راهنمایی را در مدرسه چمران- رضایی کلج فعلی- ودبیرستان را در دبیرستان شریعتی و امیرکبیر و از اول سال تحصیلی ۶۳ – ۱۳۶۲ در کلاس سوم نظری دبیرستان شبانه ی منتظری مشغول تحصیل بود.
از ۱۵ سالگی فرایض دینی خود را با علاقه ی تمام انجام می داد و اولین مبلغ دینی وی که او را مشتاق و علاقه مند به دین و اسلام کرد. معلم ارجمند آقای خسروی بود که خدایش سلامت و موفق بدارد.
بعد از انقلاب نیز این روشنایی در روح او تبلور بیشتری کرد. اغلب روزها را روزه دار بود. روز به روز به انقلاب و اسلام و رهبر عالیقدرش علاقه مندتر شده و رفته رفته خود را در برابر آن مسئول و متعهد احساس می کرد. مدتی بعد فعالیت خود را در نهضت سواد آموزی شروع کرد. به تدریج تمام اوقات بیکاری و چند شب را در هفته وقف فعالیت و نگهبانی های شبانه نمود. در سال های ۶۱ و ۶۲ کمتر در خانه پیدا می شد. اکثراً در نهضت و در مسجد و در خانه ی شهدا بود.
مدتی هم به جای یکی از دوستانش که به جبهه رفته بود مشغول تدریس در یکی از کلاسهای نهضت سوادآموزی بود. اواخر آبان ۶۲ در نهضت سواد آموزی استخدام شد. تمام فعالیت های فی سبیل الله بود و تمام روز و گاهی شب ها هم در آن جا مشغول فعالیت بود و فرصت کمتری برای تحصیل خود داشت.
بعد از شروع جنگ تحمیلی بارها از پدرش خواسته بود که اجازه بدهند به جبهه برود ولی به علت گرفتاری های خانوادگی و اینکه برادرش نیز به شغل شریف پاسداری در جبهه ها مشغول بود موافقت نمی کردند.
در اواخر آذر سال ۶۲ در این مورد بیشتر اصرار ورزید و ما نیز در این موقعیت خود را مسئول می دیدیم و با خواسته ی او موافقت نموده و در روز شنبه چهارم دیماه ۶۲ او را به همراه سایر جوانان مبارز و حق جوی به جبهه اعزام داشتیم. او با روی گشاده و با قلبی پر از عشق و ایمان به خداوند و امام بزرگوار و میهن پای در این راه گذاشت و با تبسم همیشگی که بر لب داشت از خانواده خداحافظی کرد و رهسپار جبهه ها شد.
بعد از یک ماه و نیم به مرخصی آمد. طی یک هفته به دیدن تمام فامیل ها و دوستان و آشنایان رفت و از همه حلالیت طلبید و در ۲۷ بهمن دوباره راهی جبهه جنوب شد.
فرید به تصدیق تمام دوستان و آشنایانش جوانی بود خداشناس، بسیار متواضع، خوش رو و خنده رو. نماز روزانه و نماز جمعه هایش ترک نمی شد. همیشه با وضو بود. او عاشق امام عزیزش بود و به رهبر عالی قدرش عشق می ورزید و تمام فرمایشات او را به جان و دل میخرید. به سخنرانیهای حجه الاسلام والمسلمین آقای قرائتی بیش از حد علاقه مند بود و آن ها را ضبط می کرد. کتاب های شهید مطهری و شهید دستغیب را مطالعه می کرد.
حسین محمدی دوست شهید:
از بچگی با فرید دوست بودیم. پدرانمان در آموزش و پرورش بودند و مادر فرید هم معلم بود. ایشان در یک خانواده ی فرهنگی، متدین و مذهبی با تمکن مالی بالا پرورش یافته بود. نسلشان به سلسله ی قاجاریه از دارایی های معروف برمی گردد. از خصوصیات بارز شهید ادب بسیار زیاد، دست و دل باز بودن، ذوق و سلیقه ی ایشان را می توان نام برد.
با فرید در برنامه های فرهنگی قبل از انقلاب در سازمان شیر بچه، پیشاهنگی وگروه های سرود و کلا سهای قرآن و کوهنوردی قبل و بعد از انقلاب شرکت می کردیم. بعد از انقلاب وارد اتحادیه ی انجمن های اسلامی و نهضت شد. در نهضت بعد از نماز مغرب و عشا،کلاسهای عقیدتی داشتیم. فرید دارایی، انسانی با تقوا و متدین بود و در کلاس های نهضت و دوره های نظامی و پادگان سپاه همیشه با وضو حاضر می شد. در عملیات خیبر بر همه معلوم و مشهود بود که او به خاطر اخلاق و فضایل پسندیده انسانی به شهادت می رسد. همین پاکی و لقمه ی حلال، مخصوصاً ادبش او را به مقام شامخ شهادت نایل کرد.
اکبر میانداری از دوستان شهید:
در نهضت سواد آموزی ما برای دوستان درس اخلاق داشتیم و درباره ی صفات منفی و رذایل اخلاقی به صورت موضوعی بحث می کردیم. در جلسه قرار بود هر کس دیر بیاید و بد قولی کند برای هر دقیقه تأخیر پنج ریال به صندوق مخصوص محرومین بریزد و برنده کسی بود که به آن صندوق هیچ پولی نریخته باشد. جالب این جا است که شهید فرید از جمله افرادی بود که کمتر به آن صندوق پولی ریخته بود چرا که خوش قولی و وفای به عهد در او نهادینه شده بود.
خاطره ی دیگر من مربوط به زمانی است که جنگ شروع شده بود ما به اتفاق دیگر دوستان با پایگاه بسیج نهضت سواد آموزی همکاری داشتیم. شب ها نگهبانی می دادیم.
شهید فرید دارایی دوره ی متوسطه را می گذراند و از طریق خانواده و دیگران تشویق به ادامه ی درسش می شد. من که با ایشان صمیمی بودم به او گفتم وظیفه ی شما درس خواندن است. ایشان وقتی کاسه ی صبرش لبریز شد به من گفت: «اکبر آقا ! می ترسم از کاروان شهادت عقب بمانم و دینم را در برابر جنگ تحمیلی ادا نکرده باشم. » آری او دل باخته ی شهادت بود و وقتی برای اوّلین بار راهی جبهه شد حضرت حق او را طلبید و به آرزوی خود رسید.
سرانجام این شهید عزیز در سال ۱۳۶۲ درحالی که مسئولیت پیک گردان امام حسین (ع)را بر عهده داشت در منطقه ی جزیره ی مجنون بر اثر اصابت ترکش به سر ، خون پاکش را نثار انقلاب اسلامی نمود و در جوار رحمت الهی سکنی گزید.
روحش شاد و یادش گرامی
با تقدیر از اداره کل شاهد و ایثارگر وزرات آموزش و پرورش
منبع