
ازحضوردرکلاس های نهضت،تاخدمت به محرومین،درکمیته امدادامام خمینی«ره»
چهره شاخص،موفق و مطرح سواد آموزی خراسان جنوبی،که تحصیل را از10سالگی و با حضور در کلاس های سوادآموزی آغاز کرده و در حال حاضرکارشناسی ارشدمدیریت دولتی دارد؛24سال است؛به صورت قراردادی با کمیته امداد امام خمینی«ره» بیرجند همکاری می کند.
به گزارش اداره اطلاع رسانی و روابط عمومی آموزش و پرورش خراسان جنوبی، خانم مرضیه جهانگیر یکی از چهره های موفق سواد آموزی استان است که در گفتگویی صمیمی کارشناس اداره اطلاع رسانی و روابط عمومی را محرم اصرار دانسته و سفره دلش را باز کرده و از فرازو نشیب زندگی در سالیان متمادی کار و تحصیل در کلاس های سواد آموزی می گوید.
خانم مرضیه جهانگیر در نخستین روز از اولین ماه سال 52 در خانواده ای پرجمعیت، متدین، پرتلاش و منظم در روستای نوقند دیده به جهان گشود او که کوچکترین دختر خانواده محسوب می شد؛ 2خواهر و 5 برادر بزرگتر و کوچکتر از خود نیز داشت.
او می گوید خانه پدریش در کنار مسجد قدیمی صاحب الزمانی نوقند که اولین تاریخ ثبت شده احداث آن ۱۲۱۰ هجری شمسی میباشد و به گفته اهالی، آن تاریخ هم مربوط به بازسازی مجدد آن بوده و قدمت مسجد بیشتر از آن است؛ قرار داشت. روستایی بسیار قدیمی در شهر قهستانِ شهرستان درمیان که علاوه بر پیشینه کهن دارای قناتی با آب معدنی سالم هست و تمامی مراتع این روستا از این آب بهره میبرند.
نوقند روستایی گردشگری و باستانی است که در فاصله ۸۰ کیلومتری شمال شرقی شهرستان بیرجند واقع شده و پیشینهی تاریخی آن به دوران زرتشتیان ایران بر می گردد.
این چهره شاخص سواد آموزی خراسان جنوبی ادامه می دهد مردم مؤمن متدین و با صفای این روستای که صفای دلشان سرسبز تر از صفای باغ ها و مراتع و چمن زار های آن است، از قدیم الایام به کار کشاورزی، دامداری و قالی بافی مشغول بوده و هستند و نقش بسزایی دررونق تولید خراسان جنوبی ایفا می کنند.
او ادامه می دهد؛ پسرهای روستا در کنار درس و مشق و مدرسه در کارهای کشاورزی و دامداری کمک حال پدر بودند و دختران هم که آن زمان فقط باید خانه داری را یاد می گرفتند کمک حال مادر در کارهای خانه و مشغول قالی بافی می شدند. از این رو من در سن 5 سالگی به عنوان یک نیروی کار ماهر در بافت فرش در کنار 2 خواهر بزرگترم به مادر کمک می کردیم. هر چند پسرها در ایام تابستان به کار بافت فرش مشغول می شدند و دارهای قالی خانه ما دو برابر می شد.
خانه ما به سبک دیگر خانه های آن زمان مردم خشت و گلی با سقف های چوبی بود که از چوب سپیدارهای مسن سر به فلک کشیده باغ تأمین می شد. خانه ای تمیز منظم و با صفا که به یمن وجود مادری مهربان و دلسوز و پدری پر تلاش که رنج روزگار نقشی از پینه های سخت و عمیق بر دستانش ترسیم کرده بود، برای ما بهشت برین بود، صبح ها با نوای خروس سحرگاهی برای اقامه نماز از خواب بیدار می شدیم و پس از صرف صبحانه و نظافت خانه دختران پای دار قالی می نشستند و نقش ریزه ماهی بر تارو پودهای قالی می انداختند.
پسران درایام پاییز،زمستان و بهاربه مدرسه می رفتندودرتابستان کمک حال مادرو پدردرکارکشاورزی وقالی بافی مشارکت می کردند. آخر،آن روزها دختران را به مدرسه نمی فرستادند. تنها از جمع دختران ما سه خواهر فقط فاطمه به مدرسه رفت و آن هم تا قبل از امتحانات درس و مشق را رها کرد و دوباره به پای دار قالی بازگشت.
10 ساله بودم که با اصرار آقای بافنده و تشویق خواهر بزرگترم فاطمه؛ در کلاس های شبانه نهضت حاضر شدم و شروع به تحصیل کردم. به این صورت که روزهای پای دار قالی بودم و در ظلمت شب در کلاس های سواد آموزی که در مدرسه برگزار می شد، شرکت می کردم.
آن زمان در نوقند برق نبود و مدرسه هم بر بلندای کوه احداث شده بود و من برای رسیدن به مدرسه باید در کورسوی نور چراغ فانوس از میان کوچه باغ های تنگ و تاریک که شغالان در آن جولان می دادند و سگ ها که برای صیانت از محصول باغ ها و مبارزه با حملات شغال ها در کوچه باغ ها تردد داشتند، عبور می کردم. در تاریکی شب، صدای زوزه شغالان و پارس سگ ها نگهبان سمفونی وحشت می نواخت و حضور ناگهانی سگ یا شغالی در میانه کوچه باغ های تنگ کافی بود که تن نحیف دختر بچه ای 10 ساله را خشک کند و ترس را بر وجودش مستولی نماید.
به هرحال،لازم بودبرای رهایی ازظلمت جهل،برترس تاریکی کوچه باغ ها،حضورسگان وشغالان فائق می آمدم.به مدرسه که می رسیدم هنوز از ترس کوچه باغ رها نمی شدم که زوزه باد و سرمای مدرسه امانم را می برید ولی به خاطر گذر از ظلمات و حصول به الی النور باید تحمل می کردم.
آن زمان جز من 6 دختر دیگر که همگی بزرگتر از من بودند، در کلاس های سواد آموزی بودند. مدتی به همین منوال گذشت و ما در سایه نور چراغ توری و گردسوزی مشق علم می کردیم و رسم الخط الفبا می آموختیم که با اعتراض سایر دختران و خانواده های شان آقای بافنده خانه پدریش را مدرسه کرد و من دیگر از شر تاریکی کوچه باغ ها و سمفونی وحشتناک آن خلاص شدم.
خانه پدری آقای بافنده بسیار گرمتر از کلاس های مدرسه بود و از این حیث هم راحت تر بودیم. پس از مدتی خواهرم فاطمه نیز به جمع ما اضافه شد.
با پایان یافتن دوره مقدماتی سواد آموزی موفق به کسب مدرک این دوره شدم. اما آنچه مهارتم را در بحث خواندن و نوشتن افزایش داد وصول نامه های برادرانم از جبهه های نبرد حق علیه باطل بود و من با خواندن آن نامه ها برای پدر و مادرم و نوشتن پاسخ آن ها روز به روز مهارتم در خواندن و نوشتن تقویت می شد.
سال 65 از نوقند به دلیل این که در روستا امکان ادامه تحصیل برای برادرانم در دوره راهنمایی آن زمان و متوسطه اول امروز، فراهم نبود، به بیرجند نقل مکان کرده و در محله جوادیه سکنی گزیدیم. در سال 72 بود که دوباره عشق تحصیل و کسب مدارج بالاتر در وجودم رخنه کرد و من عین ماهی ای که از آب گرفته باشند، برای ادامه تحصیل پرو بال می زدم. از آنجایی که مدرسه ساره«س» در کوچه خانه ما بود به صورت شبانه با حمایت و همراهی آقای کاظمی کارشناس وقت آموزش دوره راهنمایی اداره بیرجند، در کلاس های درس ثبت نام کردم و موفق به کسب مدرک پنجم ابتدایی از آموزش و پرورش شدم.
دوره اهنمایی را هم در مدرسه بزرگسالان فروغ دانش که آن زمان در منزلی استیجاری که صاحب آن آقای نخعی نامی بود و در طالقانی شش قرار داشت و خانم ایشان هم که الان نامشان در خاطرم نیست، مدیر مدرسه بود، پشت سر گذاشتم. هر چند سال اول دوره راهنمایی به علت بالا بودن سن و عدم صدور مجوز حضوردرکلاس از سوی آموزش و پرورش به صورت غیر حضور خواندم اما از سال دوم دانش آموز مدرسه شدم.
دوره دبیرستان نیز در مدرسه بزرگسالان حجاب که آن زمان در خیابان مدرس 13 قرار داشت، ثبت نام کردم و به صورت ترمی واحدی در رشته تجربی مشغول تحصیل شدم. سال های اول و دوم را با معدل بالای 19 پشت سر گذاشتم. در سال سوم به علت همزمان شدن با انتخابات و تا صدور ابلاغ برای معلمان بزرگسالان یک ماهی در بعضی از دروس همچون زمین شناسی معلم نداشتیم.
تا بالاخره آقای دیمه ور که بعدها مدیر کل آموزش و پرورش استان وپس از آن معاون آموزش ابتدایی وزیر آموزش و پرورش شد، به عنوان دبیر زمین شناسی ما ابلاغ گرفت. اولین حضور و مواجه من با ایشان جالب بود. ایشان در کلاس عنوان کردند شما به دلایلی .... در کلاس های شبانه شرکت کرده اید پس من خیال تدریس در این کلاس ها را ندارم، شما کتاب را مطالعه کنید و اگر اشکالی داشتید بفرمایید تا رفع اشکال کنم.
من که آن زمان دختر 27 ساله ای بودم این لحن صحبت بر من گران آمد و خطاب به ایشان گفتم؛خواندن که ما خودمان بلدیم اگر قصد تدریس ندارید پس لازم نیست سر کلاس هم تشریف بیاورید. ما امده ایم در محضر شما تلمذ کرده و از تدریش شما توشه برداریم نه این که با مطرح کردن اشکلات به بطالت وقت بگذرانیم.
آقای دیمه ور که از لحن من تعجب کرده بود راضی به تدریس شد و در پایان تدریس عنوان کرد که تا کنون کسی موفق به کسب نمره 20 از دست من نشده است، که من محکم به ایشان عرض کردم ما هم در محضر شما تلمذ علم و معرفت می کنیم و هم نمره بیست از دستان شما دریافت خواهیم کرد. که همین گونه هم شد با تلاش و جدیتی که در تحصیل داشتم به قول خود آقای دیمه ور اولین 20 زمان تدریس ایشان را تا آن روز من گرفته بودم.
خلاصه در سن 28 سالگی موفق به کسب دیپلم تجربی با معدل 19.88 در سال 80 شدم و همزمان در فنی و حرفه ای ثبت نام کردم و با گذراندن دوره مهارت های 7 گانه رایانه در آن سال علاوه بر دریافت دیپلم تجربی موفق به اخذ دیپلم رایانه هم شدم.
در اولین روز تیرماه سال 81 در آزمون کمیته امداد امام خمینی«ره» شرکت کردم و پذیرفته شدم و به صورت قراردادی همکاری با کمیته امداد را آغاز کردم.
در حالی که معلمان دوره دبیرستان؛ پذیرش در یکی از رشته های زیرگروه علوم تجربی را برای من پیش بینی می کردند، به دلیل نیاز آن روز جامعه به رشته کتابداری، در آزمون سراسری شرکت کردم و در رشته کتابداری دانشگاه آزاد واحد بیرجند پذیرفته شدم و دانشجوی برادرم دکتر جهان گیر شدم و موفق به مدرک کاردانی کتابداری دانشگاه آزاد شدم و پس از آن در همان رشته مدرک کارشناسی خود را از دانشگاه پیام نور بیرجند دریافت کردم.
بعد از آن به دلیل مریضی مادر مرحومم چند سالی درس و دانشگاه را رها کردم و در سال 89 با آقای زهرایی که در حال حاضر در اداره کل نوسازی، توسعه و تجهیز مدارس استان مشغول به کار هستند، ازدواج کردم که حاصل این ازدواج دو فرزند دختر و پسر است.
اما مجددا در سال 97 در آزمون ارشد شرکت کردم و مدرک کارشناسی ارشدم راطی 4 ترم از دانشگاه پیام نور بیرجند دریافت کردم و در همان ترم چهارم نیز دفاعم را انجام دادم.
خانم جهانگیری ارائه راهکارهای تشویقی جهت رفع نیازهای مادی و معنوی ایشان و ارائه مهارت های نوین زندگی در عصر نوین و زمانه انفجار اطلاعات را مهم ترین عامل در استقبال و حضور سواد آموزان در کلاس های سواد آموزی می داند و می گوید؛ پس از 28 سال همکاری با کمیته امداد امام خمینی«ره» هنوز قرار دادی هستم و از مسئولین استدعا دارم که مقدمات رسمی شدن من را فراهم کنند تا در ایام بازنشستگی از نظر مالی متضرر نشوم.
منبع