
اُمید به آموختن؛ رویایی که قلبِ سمیه را از راههای صعبالعبور تا صحنِ مدرسه پرواز میدهد
سمیه که چشم باز میکند هنوز سیاهی شب بر سقف خانه عشایریشان گسترده است و او باید در پسِ پهنهی این آسمان تاریک، به همراه دو خواهر و یک برادرش ۴ ساعت با پای پیاده تا مدرسه برود.
راهی تار که تنها روشناییاش، نور چراغقوهای است که در دستان کوچک سمیه درخششی خفیف دارد؛ با هالهای لرزانِ ریخته بر سنگ و کلوخ و پستی و بلندیهای جادههای خاکی و باریک.
زندگی دانشآموزان عشایری داستان عبور از راههایی پرپیچوخمِ در دل طبیعت بکر است.
آنان همه روزه فصلی جدید از تلاش و کوشش برای حضور در کلاسهای درس را تجربه میکنند. کلاسهایی که برای این بچههای ساده و صمیمی، خانهی امیدواری و رغبت و شوق و مراد و نیکبختی است.
گرچه از خانههای چادری و سنگی تا مدرسهی کوچک و محقر عشایری؛ راه طولانی و سختگذر است اما قلب این دانشآموزان پر از تمنای آموختن است.
تمنایی که به این دانشآموزان انگیزه رفتن و رفتن برای حضور در صحنِ آگاهی و دانش را میدهد. آگاهی و دانشی که قرار است چون نوری تابان به سرنوشتشان بتابد و پله و نردبان شود برای بالارفتن کودکان و نوجوانان عشایری تا عرش پیشرفت و دانایی.
سمیه با وجود تمامی این سختیهایی که تا به امروز به جان و دل خریده است، رویاهای بزرگی را در سر میپروراند. او میخواهد روزی پزشک شود و به مردم روستایش خدمت کند. سمیه قصد دارد که به تمام دختران عشایری ثابت کند که با تلاش و پشتکار میتوان به همه چیز رسید.
این دانشآموز عشایری که در منطقه سوسن شهرستان ایذه زندگی میکند، علاوه بر رنجِ بیپایان برای رسیدن به مدرسه، باید به مادرش نیز در کارهای خانه کمک کند.
گرچه تیمار ستوران و ماکیان و دوشیدن شیر و نان پختن و مراقبت از برادران کوچکتر و هزاران کار دیگر بر دوش اوست اما او هرگز از تلاش دست نمیکشد و امید به آینده به سمیه قدرت میدهد تا از هیچ چالشی نهراسد.
داستان سمیه موسوی کریمی، دانش آموز آموزشگاه شهید سید محمد موسوی کریمی منطقه عشایری سوسن ایذه، قصهی مجاهدت برای کسب علم و آگاهی است.
او الگویی برای همه دختران، به خصوص دخترانی است که در شرایط سخت زندگی میکنند. سمیه به ما و تمامی بچههای این سرزمین میآموزد که رویاها دستیافتنی است و برای رسیدن به این رویاها باید صبوری، خودباوری و تلاش را جایگزین آسایش کرد.
منبع