لذت یاددهی و یادگیری یک معلم در روستایی با دانش آموزان دو زبانه
به گزارش اداره اطلاع رسانی و روابط عمومی آموزش و پرورش گلستان، فاطمه خواجه معلم ابتدایی روستای گری دوجی از توابع شهرستان آق قلا استان گلستان از تجربه آموزشی خود در این منطقه با دانش آموزانش گفت: از بچگی به یاد دارم خنده دار ترین خاطره اقوام از کلاس اولیها متعلق به پسرعمویم بود که معلم از او خواسته بود واژه توپ را بیان کند و او تا آخر سال نتوانسته بود و به زبان خودش تُپ میگفته است، ترکی قزلباش که زبان محلی ما بود تفاوت زیادی با فارسی ندارد و نمیشود گفت دوزبانگی به حساب میآید اما چالش این تفاوت اندک را لمس کرده بودم، منتهی اولین مواجهه من با دو زبانگی در سال ۹۸ در روستای گری دوجی روستایی در ۵۰کیلومتری گرگان بود که منِ تازه فارغ التحصیل شده را در آنجا سازماندهی کردند.
بعد از مدتی که اعتماد به نفس معلمی ام را پیدا کردم متوجه شدم انرژی بیشتری از انتظارم صرف کلاس میشود و نتیجه هم آنطور که باید نیست یادگیری به درستی اتفاق نمیافتد، به سراغ کتابهای دانشگاهیام رفتم روش تدریسهای مختلفی را امتحان کردم اما یادگیری اتفاق نمیافتاد بنابراین فهمیدم گره کار در جای دیگریست در ابتدا حدس زدم شاید چالش در بهره هوشی است آن تابستان کاملا به گذراندن دورههای تخصصی گذشت هوش آزمایی بینه و وکسلر را گذراندم. یک دوره آموزشی نیز در رابطه با هوشهای هشتگانه گذراندم. سال تحصیلی جدید را با بررسی بهره هوشی دانش آموزانم آغاز کردم اما مشکل هوشی مشاهده نکردم تنها نکته مورد توجه تفاوت معنادار دانش با باقی قسمتهای زیر شاخه هوشی بود. گویی دانش آموزانم اطلاعاتی متناسب با سن و پایه تحصیلیشان نداشتند.
منابع و رویکردهای یادگیری به من میگفتند در قدم اول به سراغ ساخت رابطه با دانش آموزان برو شاید دانش آموزان میلی به یادگیری ندارند.
رویکردی که از آن استفاده کردم تراپلی بود که شامل ۴ بخش: (ساختار چالش درگیر کردن و پروراندن) بود؛ این چهاربخش در ۱۰۰دستورالعمل ثبت شد و در کلاس اجرا کردم در نتیجه اجرای این دستورالعملها بود که امنیت ابراز نادانستهها ایجاد شد.
فاطمه دانش آموز کلاس ششم قدی کوتاه داشت و تمام بچههای مدرسه او را زرنگترین دانش آموز میدانستند جمله بندی هایش بسیار ساده و گاها به صورت ناقص نوشته میشد در صحبت کردن مفهوم را منتقل میکرد اما روان صحبت نمیکرد و با کوچکترین نقصی به شدت گریه میکرد.
ارتباط صمیمانه من و فاطمه بعد از یکی دو ماه شکل گرفت و متوجه میزان اضطراب ناشی از دانش کمِ زبانی در او شدم همان علتی که اتوماتیکوار او را به گریه میانداخت چون طفلی بیپناه که انتظار معلم بیشتر از توان اوست و او آنقدر احساس ناتوانی میکند که چارهای جز گریستن نمیبیند.
وقتی فاطمه دانش آموز زرنگ من که الان در پایه هشتم معدلش ۱۹.۹۰است اوضاعش این بود باقی بچهها جای خود داشتند؛ پس از ایجاد احساس اطمینان، دانش آموزانم حالا مایل بودند یادبگیرند بنابراین باید به آنها کمک میکردم تا زمینه یادگیری برایشان تقویت شود بنابراین به سراغ سواد خواندن و نوشتن رفتم. بسته تقویت سواد خواندن در سال بعد اولین هدف آموزشی من در کلاس درس شد اما دانش آموزانم اعتماد به خودشان نداشتند و از آموختههایشان استفاده نمیکردند.در اینجا بود که فهمیدم تقویت سواد خواندن و نوشتن باید پس از ایجاد اعتماد به نفس در دانش آموزانم اجرا شود بنابراین آخرین حلقه این زنجیر در سال تحصیلی گذشته اضافه شد( فضایی برای ابراز خود) این فضا را با پیشبرد چهارچوب کلاس با بازیهای آموزشی و تدریس با نمایش ایجاد کردم همچنین جلسات بحث وگفتوگوی آزاد را نیز در نیم ساعت انتهای روز اجرا کردم. در این ساعتها بازدهی آموزشی دیگر صفر میشد و دانش آموزان کیف به دوش در انتظار زنگ خانه رفتن میماندند بنابراین با ایجاد فضای برای صحبت کردن و احساس دیده شدن از ساعت آموزشی بیشترین استفاده را کردم و هم هدفی تربیتی را دنبال نمودم؛ ۲۲جلسه به صورت ثابت در کلاس اجرا شد نتیجه این جلسات احساس دیده شدن و احساس کفایت در بیان افکار در دانش آموزانم بود.
یکی از پیامدهای نبود فضای ابراز وجود در مدارس دخترانه، افزایش خصومت و خشونت کلامی است در مدارس پسرانه داستان کمی متفاوت میشود خشم و خشونت بدنی افزایش مییابد؛ نمایش و بحث و گفتوگوی آزاد علاوه بر بهبود یادگیری و افزایش میل به یادگیری، میزان خشونت را نیز تا حدودی کاهش داد چرا که رقابت دیگر در قدرت بدنی نبود بلکه احساس کفایت از طریق فعالیتهای آموزشی محقق میشد
منبع